9 باور غلط درباره بیماری دو قطبی   


1. آیا بیماری دوقطبی بدین معناست که من واقعا روانی ام؟

 

هرچند بیماری دوقطبی بیماری روحی جدی می باشد، اما از دیگر بیماری های روحی جدی تر نیست. ابتلا به اختلال دوقطبی به معنای بی خردی شما نیست. تنها بدین معناست که شما باید متوجه اثرات منفی آن بر زندگی خود باشید. بدون توجه به این قضیه، این بیماری سبب مشکلات عدیده ای برای شخص و در روابط و زندگی وی میگردد.

 

2. بیماری دوقطبی همانند دیابت یک اختلال طبی است.

 

در حالیکه برخی تبلیغ های تجاری بیماری دوقطبی را تنها بصورت یک مشکل پزشکی ساده نشان می دهند، بیماری دوقطبی- با توجه به دانش ما و علم موجود در این زمان- یک بیماری پیچیده است (بیماری یا مشکلات روحی) که به شکل روانی، اجتماعی و بیولوژیکی بروز می کند. هرچند مولفه های بارزی در اعصاب بیولوژیکی و ژنتیک دارد، همانند بیماریهای پزشکی مثل ADHD(اختلال بیش فعالی کم توجهی) و یا بیماری های روحی دیگر، اگر درمان اختلال دوقطبی تنها بر مولفه های دارویی تمرکز داشته باشد، غالبا با شکست مواجه میشود.

 

3. افسردگی- شیدایی با بیماری دوقطبی فرق دارد.

 

افسردگی- شیدایی نام قدیمی بیماری دوقطبی است. نام تغییر یافته برای توصیف دقیق حالت بیماری شخصی که میان دو قطب یا دو احساس در حال نوسان است انتخاب شده است. این دو قطب افسردگی و مانیا می باشند.

 

4. تا آخر عمر باید از دارو درمانی استفاده کنم.

 

هرچند فرض اولیه بر این است که همانند بسیاری از بیماری های روحی اشخاص مبتلا به اختلال دوقطبی به دارو درمانی تا آخر عمرشان نیاز دارند، هیچکس نمی تواند حدس بزند که شما، بعنوان یک فرد منحصر بفرد، چگونه به درمانها پاسخ می دهید و یا در آینده نیازهای شما چه خواهند بود. افرادیکه مدت طولانی با این بیماری درگیر بوده اند، اغلب متوجه نوسانات خود بین مانیا و افسردگی شده و ممکن است نیازشان به دارو کاهش یابد و یا بدون عوارض درد آوری قطع گردد.

 

5. از وقتی دارو مصرف می کنم حالم بهتر است، شاید بدین معناست که دیگر به دارو ها احتیاجی ندارم؟

 

اشتباه است. هنگامیکه حال شخص بر اثر مصرف دارو بهتر می شود غالبا مصرف دارو را قطع می کند که این اغلب موجب بازگشت و عود مجدد میگردد. این مشکل رایجی است که در درمان بیماری دوقطبی وجود دارد که متخصصان به آن اصطلاحا  اطاعت از درمان می گویند. به زبان ساده تر، لازم و واجب است که بیمار درمان تجویز شده را فارغ از هر پیشرفتی در حال خود تا زمان مشخص شده ادامه دهد.

 

6. در اختلال  دوقطبی نیازی به مشاوره درمانی نیست.

 

این قضیه از فردی به فرد دیگر متفاوت است (همانند دوز دارو درمانی)، اما این باور غلط است که مشاوره درمانی در درمان بیماری دوقطبی اثر ندارد. مشاوره درمانی می تواند بسیار موثر باشد، چرا که دارو درمانی به تنهایی مهارت های لازم بری مقابله با فشارهای روانی اپیزودهای مختلف را به افراد مبتلا آموزش نمی دهد. مشاوره درمانی به فرد مبتلا به بیماری دوقطبی کمک می کند بیاموزد چگونه با در درزامدت با این اختلال کنار بیاید

 

7. آنتی سایکوتیک ها فقط در درمان اسکیزوفرنی استفاده می شوند.

 

در سال 1990 در آمریکا، دسته ی جدیدی از داروها با نام " آنتی سایکوتیک های آتیپیکال" معرفی شدند. این داروهای جدید تنها برای درمان سایکوز / توهم (همانند شیزوفرنی) بکار نمی روند، بلکه بازه گسترده ای از موارد روان پریشانه را شامل می شوند. یکی از کاربردهای آنها در درمان اختلال دوقطبی در بزرگسالان است. در موارد خاص برای درمان کوتاه مدت در افراد بالای 10 سال هم استفاده می شوند. پس اجازه ندهید که برچسب های رایج در دسته بندی داروها شما را فریب دهد،بسیاری از داروها  برای بیش از یک بیماری بکار می روند.

نمونه ی این داروها : لیتیوم – دیوالپرواکس سدیم ( دپاکین) – لاموتریژین ( لمیکتال) – کاربامازپین ( تگرتول)

 

 

 

8. داروهای آتیپیکال آنتی سایکوتیک اثرات جانبی کمی دارد.

 

این دسته از داروها غالبا رایج ترین نوع درمان تجویزی هستند. در آمریکا سازمان نظارت دارویی و غذایی برآوردکرده است که این نوع داروها بی ضرر هستند. با این حال مانند هر داروی دیگری، این دسته از داروها، اثرات جانبی خود را دارند. این داروها اثرات جانبی متفاوتی نسبت به داروهایی که برای عود کردن بکار میروند، دارند. در راس اثرات جانبی افزایش وزن و معضلات متابولیسمی که منجر دیابت نوع دو شوند،ریسک سکته و مشکلات قلبی (شامل افزایش آریتمی کاردیادیک که سبب مرگ ناگهانی میشود) قرار دارند.

 

9. شاید من فقط افسرده هستم.

 

در اکثر موارد بیماری دوقطبی خود را بشکل افسردگی بالینی نشان می دهد. بیش از 25 درصد افراد مبتلا به اختلال دوقطبی، به اشتباه تشخیص افسردگی دریافت می کنند. یکی از دلایل این اشتباه آن است که افراد در فاز مانیا احساس نیاز به روانپزشک نمی کنند و حالشن "خوب" است، و معمولا زمان بروز افسردگی به پزشک مراجعه می کنند.

اگر تا به حال دچار اپیزود های افزایش انرژی و کم خوابی بدون دلایل جانبی مثل سوء مصرف مواد، سفر های طولانی، یا شب بیداری درسی/کاری نشده اید، با روانپزشک خود در میان بگذارید. 


مترجم : نازلی

منبع

داستان سلامت (15) - زندگی اجتماعی را از یاد نبریم

آبنوس مصلحی


همزیستی با فرد مبتلا به اختلال دوقطبی کار آسانی نیست. یک روز بیدار می شوید و خانه پر از شادی و هیجان است ، یک روز بیدار می شوید و یک نفر مرتب با شما دعوا می کند، یا اصلا حرف نمی زند و گریه می کند و شما گیج می مانید که چکار باید کرد. چنین شرایطی بدون شک هر آدمی را تحت تاثیر قرار می دهد. شمارا هم مریض و خسته می کند و زندگی با فرد مبتلا تبدیل به شکنجه می شود." بعد دکتر رو به پویا گفت:چند راه حل برای شما پیشنهاد می کنم که حتما باید رعایت کنید. مثلا شما حق دارید درباره ی خشم، مشکلات روزمره و ناراحتی هایی که دارید با همسر و دوستانتان صحبت کنید. تنها مساله این است که یاد بگیرید این مسائل را چطور مطرح کنید که ایجاد بدفهمی نکند. بعلاوه هیچ اشکالی ندارد که هر از گاهی برای حل مشکلات خودتان به یک مشاور مراجعه کنید. من گفتم: دکتر، از وقتی این اتفاق افتاده،پویا کاملا ایزوله شده و تمام وقت و فکر و ذکرش مشکلات من است." دکتر به پویا گفت: شما که پزشک همسرتان نیستید، میزان کمکی که می توانید به همسرتان بکنید محدود است. پس زندگی شخصب خودتان را حفظ کنید.با دوستان خودتان برنامه ی جداگانه بگذارید و چند ساعتی مثل دوران مجردی زندگی کنید. اگر قبلا فعالیت های خارج از منزل یا علایق اجتماعی داشتید، مثلا اهل شنا کردن، یا تماشای فوتبال با دوستانتان بودید، حتما این کارها را حداقل یک بار در هفته انجام دهید." پویا پرسید: خب من دلم میخواهد خانواده یا دوستانمان را دعوت کنیم، درست مثل ماههای قبل که هرشب توی خانه مان دوست و آشنا و خنده و داشتیم." دکتر با تعجب گفت: هرشب؟!، خب این خیلی عادی نیست! ولی معتقد بود باید اول از همه تعداد این برنامه هارا کم کنیم و حتما باید همه ی این برنامه هار اانجام دهیم، تنها مساله ای مهم بود این بود که من احتیاج داشتم آرامش و نظم زندگی خودم را حفظ کنم. مثلا تا ساعت مشخصی از شب این برنامه هارا ادامه بدهیم و من زیاد بیدار نمانم یا اگر حس کردم برای امشب یا امروز آمادگی جسمی و روحی ندارم ، خود را مجبور نکنم." من از این ایده خیلی استقبال کردم، چون یکی از مشکلات من  و پویا این بود که دوست داشت شب های تعطیل تا دیروقت بیدار باشیم، مهمان دعوت کنیم یا فیلم تماشا کنیم و من معمولا جمعه های خیلی خسته و گیج بودم. دکتر بعد از تایید حرف های من گفت: لازم نیست برای انجام هربرنامه ی تفریحی یا چیزی که مارا خوشحال می کند حتما دنبال دلیل منطقی باشیم، گاهی کارهایی که دوست دارید را انجام بدهید و زیاد سخت نگیرید. همه ی آدمها نیاز دارند گاهی به هیچ چیز فکر نکنند. هردوی شما بخصوص از جمله آدم هایی هستید که نیازمند چنین آرامشی هستید."

سوالی که ذهنم را خیلی مشغول و نگران کرده بود این بود که حالا من کم کم بهتر می شوم ، اما اینطور که متوجه شده ام اختلال دوقطبی معمولا به راحتی عود می کند. چطوری باید برای همچین روزی آماده می شدیم؟ می شد جلوی آن روز را بگیریم؟ 

استراتژی های کمک به خود

در این قسمت به معرفی آخرین موارد مربوط به بخش اول استراتژی های خودیاری - بهبود کیفیت زندگی می پردازیم:

·         الکل و مخدرها

الکل و مخدرها ری عملکرد داروهای شما تاثیر دارند. بعضی افراد از مواد مخدر و الکل برای بهتر شدن "احساس" خود استفاده می کنند در حالیکه این مواد " خلق" شما را تخریب می کنند.

الکل معمولا به تشدید اپیزودهای افسردگی و ماری جوآنا به تشدید اپیزود های مانیا منجر می شوند

ماری جوآنا معمولا سیکل خواب را به هم می زند، توجه ، تمرکز، و حافظه ی کوتاه مدت را تحت تاثیر قرار می دهد. کوکائین و آمفتامین ها علائم اپیزودهای مختلط و مانیا را تشدید کرده و احتمال نیاز به بستری را بالا می برند.

الکل و مخدرها کاملا در جهت بهم ریختن ثبات خلق عمل می کنند.

مخدرهای سنگین مانند ال اس دی، یا کوکائین را نباید به عنوان راه فراری از افسردگی مصرف کرد.

اگر خلق شما تثبیت شده است، بدین معنا نیست که مصرف این مواد روی بیماری شما تاثیر منفی نخواهند داشت.

·         حمایت اطرافیان

حمایت اطرافیان و داشتن روابط عاطفی با افراد دیگر یکی از عوامل کمک کننده در برابر افسردگی است. چه فردی اجتماعی باشید، و چه تنهایی را ترجیح بدهید، به هنگام افسردگی معاشرت با دیگران کار سختی است.

ابتدا باید مشخص کنید چه کسانی در دایره حامیان و نزدیکان شما قرار می گیرند. برای این کار جدولی در 4 ردیف و 2 ستون تنظیم کنید. در ستون دوم شماره ی تماس هر فرد را یادداشت کنید.

1- دوستان:

 در این بخش نام کسانی را بنویسید که به عنوان "دوست " خود می شناسید. شما به این افراد اعتماد دارید یعنی با آنها صحبت می کنید و از آنها حمایت عاطفی دریافت می کنید. همچنین اینها افرادی هستند که دستکم هفته ای یک بار ملاقات می کنید.

 

2- خانواده:  

این ها افرادی از خانواده هستند که با شما معاشرت منظم دارند و شما با آنها احساس نزدیکی می کنید.

3- اولویت های اورژانس:

 اگر دچار دردسر شدید، مثلا نیاز به رسیدگی فوری پزشکی داشتید، با کدام افراد و به چه ترتیبی تماس خواهید گرفت؟

4- گروه های دیگر:

 آیا گروه خاصی هستند که در کنار آنها کمتر احساس تنهایی کنید، یا به شما در موارد خاص یا روزمره کمک رسانی کنند؟ این گروه ها می توانند شامل گروههای مذهبی، گروههای ترک اعتیاد ، یا مربوط به فعالیت های دیگر مثل هنر، ورزش، کلاس زبان، کارگاه های داستان نویسی، عکاسی، و غیره باشند.

منبع

داستان سلامت (14) - توافق نامه دوقطبی!

آبنوس مصلحی


دکتر رو به من گفت: حالا تو باید تعهد بدهی که با این توافق نامه مخالفتی نمی کنی. من تند تند سرتکان دادم که قول می دهم.اول  باید مشخص می کردم که تا چه وقت و وضعی پویا نباید به من گیر بدهد و هی غر بزند که حالت خوب نیست. تاوقتی بین 6 تا 8 ساعت می خوابیدم برای من که به این میزان خواب احتیاج داشتم اوضاع روبراه بود. همچنین طبق برنامه ی مشاوره ای که با دکتر داشتیم من باید در جلسات حاضر می شدم. من خوب بودم تا وقتی که داروهایم را می خوردم و با اطرافیان در حد معقولی معاشرت می کردم. بعلاوه تا وقتی از خشم های انفجاری و دعواهای بی مورد خبری نبود یعنی بر اوضاع کنترل داشتم. پویا اضافه کرد: حمام هم برود و مثل قدیم ها به ظاهرش اهمیت بدهد، خانه را مثل جنگل ول نکند. دکتر سر تکان داد و گفت آفرین، دیگر چه علایمی داشت؟ من گفتم: وقتی افسرده بودم خیلی گریه می کردم. پویا پرسید: اگر این علائم ظاهر شد چکار کنم؟ دکتر جواب داد که گاهی همه ی ما دچار این حالات می شویم اما اگر این وضع دو سه روز طول کشید یعنی حضور فعال شما لازم است، مثلا می توانید حالش را بپرسید، البته سعی نکنید متفاعدش کنید که افسرده است، فقط وقت بیشتری باهم صرف کنید ،آنطور که قبلا گفتم حتما با هم بیرون بروید. اگر دیدید به جلسات مشاوره نمی آید، بدون دعوا خودتان بیاوردیش اینجا.

بعد رفتیم سراغ علائم مانیا که بقول پویا از افسردگی هم بدتر بودند. قرار بر این شد که خواب من نباید کمتر از 6 ساعت باشد، بخصوص آنطور که پویا با خنده گفت خریدهای عجیب غریب نکنم که آخر ماه پولمان ته بکشد! از آنجا که من در دوران هیپومانیا خیلی به فکر خرید ملک و سرمایه گذاری های بزرگ بودم این هم جزو مفاد توافق نامه شد. تند و نامفهوم صحبت کردن و رفتارهای پارانویید مثل سوءظن های بی جایی که آنوقت ها نسبت به همه حتی مادر و پدرم داشتم هم از علام هیپو مانیا بودند.من که حسابی از این وضع ترسیده بودم و احساس مجرمی را داشتم که حکمی علیه م صادر شده به توافق نامه که حالا مکتوب شده بود و منتظر امضای من بود نگاه کردم.گفتم: اینکه نامردی شد. دکتر گفت: این در درجه ی اول برای خودت است، می دانی بهترین و مهمترین کسی که می تواند علائم بالینی را تشخیص بدهد کسی است که با بیمار دوقطبی زندگی می کند. یادت هست به من می گفتی آنوفت که پر از انرژی بودم همه چیز عالی بود؟ در چنین شرایطی شاید فکر کنی که خوب شدی، داروهایت را نخوری و بعد، افسردگی اجتناب ناپذیر است. بعلاوه این توافق نامه برای پویا و زندگیتان لازم است." یاد پویا و عذاب وجدان خودم افتادم و توافق نامه را امضا کردم.

دکتر رو به پویا گفت: حالا می رویم سراغ سلامت روان شما...

داستان سلامت (13) - دخالت نکن!

آبنوس مصلحی


بلد نیستم توی کله ی پویا فرو کنم که اگر امروز یک ساعت دیرتر از برنامه ی مقرر بیدار شدم، از زور خستگی بود و خطر افسردگی با یک روز یکساعت  تهدیدم نمی کند. بابت همین قضیه بحثمان بالا گرفت. پویا گفت واقعا طاقت ندارد ببیند من دوباره افسرده و بی حوصله بشوم و مگر نه اینکه دکتر گفته بود خواب یک علامت مهم است؟ من هم طاقت ندارم پویا من را اینطور شدید کنترل کند. برای همین هم توی جلسه ی مشاوره ی پویا، من هم مشتاقانه نشستم تا بفهمم دست آخر این آقای همسر چقدر حق دارد به من گیر بدهد. دکتر در جواب این سوال ما سوالی از پویا پرسید: شما باور دارید که همسرتان اختلال دوقطبی دارد؟" پویا کمی مکث کرد و بعد با اطمینان گفت: بله" جوابش در من موجی از آرامش ایجاد کرد. پویا تنها کسی بود که وضعیت من را باور کرده بود. دکتر ادامه داد: اول باید بدانید بعنوان همسر بیمار چه کارهایی از دست شما بر می آید، مثلا همین حضور شما در جلسات، باورتان، همراهی تان در منزل، اهمیتی که به وضع روحی و خواب همسرتان می دهید و تحملی که در این 2-3 ماه اخیر نشان داده اید، همه مهم و موثر هستند. اما کارهایی هستند که شما نمی توانید بکنید، مثلا با وجود تلاشی که در جهت درک این بیماری دارید، هیچوقت نمی توانید بفهمید همسرتان چه حالی دارد و مشکل اصلی اینجاست که عواطف و افکارش تحت کنترل خودش نیستند. پس هیچوقت بهش نگویید درکت می کنم. اجازه بدهید خودش وقت مشاوره بگیرد و تا وقتی در وضعیت نسبتا متعادلی به سر می برد خودش مسئول مصرف داروهایش است. کارهایی هست که نباید انجام دهید، مثلا اگر می بینید زیاد می خوابد غر نزنید. هیچوقت این اختلال را سوژه ی خنده نکنید، مگر اینکه همسرتان خودش آمادگی شوخی در این باره داشته باشد. رویخچالی آبی را فراموش نکنید، شاید صبح اوضاع قرمز باشد اما عصر شدیدا به حمایت و حضور شما نیازمند باشد." پویا صحبت دکتر را قطع کرد و پرسید: اینطور مواقع می توانم ازش بپرسم که چه چیزی لازم دارد؟" دکتر سر تکان داد و گفت: البته!همسر شما دوست دارد راحتتر در این مورد باهم صحبت کنید اما هنوز خجالت می کشد و جلوی شما احساس گناه می کند. راهش این است که با او با احترام و علاقه رفتار کنید. اگر احساس کند رویخچالی آبی به جای محبت، ترحم می آورد، با شما درددل نخواد کرد." پویا سری تکان داد و رو به من گفت: مثل بازی های استراتژیک شدی ها!" دکتر اضافه کرد: تنظیم یک زندگی دو نفری خیلی کار سختی نیست. سعی کنید مثلا مهمانی و معاشرت هایتان را با برنامه ریزی قبلی انجام بدهید.برنامه های ناگهانی و مهمان های سرزده ایجاد اضطراب کاذب می کنند" سپس کمی رو به پویا خم شد و با لحن مهربانی گفت: سرزنش، گیرهای الکی، موعظه ، کوبیدن در خانه، باید تعطیل بشوند." پویا دستش را به نشانه ی تسلیم بالا برد و گفت: ولی دکتر، من چجوری بهش بگم واقعا داری زیاد می خوابی، واقعا خلقت بد شده، که فکر نکنه گیر می دم؟ "

دکتر گفت: الان یک توافق نامه درست می کنیم"