داستان دوقطبی (7) - خوابهایم آشفته است
به محض نشستن، پویا گفت: «این هم اسوه بدخلقی و بهانهگیری!» تمام طول سفر خسته بودم. شب اول هم درست نخوابیده بودم و صبح خیلی زود با اضطراب از خواب پریده بودم. تمام روز پویا را با خودم دنبال پیشخرید یک ویلا توی آژانسهای املاک کشانده بودم چون اطمینان داشتم سرمایهگذاری بزرگی برای آینده خواهد بود؛ در حالی که هنوز خانه خودمان رهن بود و قسط ماشین تمام نشده بود...
در جواب اعتراض پویا، دعوا راه انداخته بودم و غذای رستوارن را نخورده پس زده بودم. دست آخر از شدت کمخوابی و کلافه از خرابی کولر هتل، شبانه برگشته بودیم. چه اتفاقی افتاده بود؟ دکتر رو به پویا گفت: «شانس آوردید ویلای مناسبی پیدا نکردید. به نظر من، خانم شما الان در فاز هیپومانیاست و علایم اپیزودهای مختلط را دارد و باید هرچه زودتر داروی کنترل خُلق را شروع کند.» پویا پرسید: «مگر هیپومانیا سرخوشی و انرژی زیاد و خودبزرگبینی نیست؟» دکتر سری به مخالفت تکان داد و گفت: «لزوما نه! بعضی از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی گاهی اپیزودهای مختلطی دارند که همزمان شامل علایم افسردگی و هیپومانیاست. همسرشما آشفته، بدخلق، پرخاشجو و مضطرب است. از طرفی کمخواب و پرتحرک شده و رفتارهای انفجاری و تصمیمهای ناگهانی دارد.» من گیج شده بودم: «پس بالاخره من چمه؟» دکتر ادامه داد: «شما همچنان مبتلا به اختلال دوقطبی هستید! فقط الان در زیرمجموعه اپیزودهای مختلط هستید. من مجبورم داروی ضدافسردگی شما را کم کنم. فکر میکنم که این دارو حال شما را بدتر میکند و باید داروی کنترل خُلق را با دوز بالاتری شروع کنیم. بعد از یک ماه، شما یک آزمایش خون میدهید تا ما سطح والپروات را در خون شما اندازه بگیریم و مطمئن باشیم کم یا زیاد نیست. احتمالا مشکلات گوارشی شما چند روزی بیشتر خواهند بود؛ بنابراین آب زیادی مصرف کنید.» بعد نفسی تازه کرد و گفت: «ببینید، 3 عامل در کنترل و تثبیت نوسان خُلق، حیاتی هستند: دارودرمانی که شما رعایت نکردهاید؛ رواندرمانی که فعلا باید ادامه داشته باشد و تغییر سبک زندگی. سابقه خانوادگی روی اختلال دوقطبی نوع دو، تاثیر کمتری دارد؛ در حالی که عوامل محیطی به شدت محرک اپیزودها هستند. موثرترین محرکها آنهایی هستند که ساعت فیزیولوژیک بدن شما را به هم میریزند؛ مثل تغییر فصل، ساعت غذاخوردن، زمان کار کردن دستگاه گوارش، تغییر محیط و عادات عاطفی و روحی.» بعد جلوی تغییر سبک زندگی با حروف درشتی نوشت: «خواب منظم.» کاغذ را به من داد و گفت: «مهم نیست چند ساعت خواب برای شما کافی است؛ مهم این است که سر ساعت معینی بخوابید و بیدار شوید. این الگو از بیخوابی و پرخوابی هم جلوگیری میکند؛ چرا که پرخوابی نه تنها یکی از نشانههای افسردگی است، بلکه در اختلال دوقطبی، محرک ایجاد افسردگی هم هست! همین تاثیر را کمخوابی روی هیپومانیا دارد. بنابراین خواب یک شمشیر دولبه است.»
این چیزی بود که من و پویا نمیدانستیم. اگر چند روز به هر دلیلی کمتر از حد معمول میخوابیدم درواقع به هیپومانیا کمک کرده بودم تا دوباره حمله کند. چطور باید این الگوی خواب آشفته را هرچه سریعتر تنظیم میکردم؟
ادامه دارد ...